باکمال احتیاج ازخلق,استغنا خوش است

بادهان تشنه مردن برلب دریا خوش است

نیست پروا تلخ کامان را زتلخی های عشق

آب دریا در مزاج ماهی دریا خوش است

هرچه رفت از عمر یاد آن به نیکی میکنند

چهره امروز را در آیینه فردا خوش است

برق را در خرمن مردم تماشا کرده است

آنکه پندارد حال مردم دنیا خوش است

فکرشنبه تلخ دارد جمعه اطفال را

عشرت امروز بی اندیشه فردا خوش است

هیچ کاری بی تامل گرچه صائب خوب نیست

بی تامل آستین افشاندن از دنیا خوش است

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

همان يك لحظه اول

كه اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان

جهان را با همه زيبايي و زشتي

بروي يكدگر ويرانه ميكردم .

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

كه در همسايه صدها گرسنه ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم

نخستين نعره مستانه را خاموش آندم

بر لب پيمانه ميكردم

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

كه ميديدم يكي عريان و لرزان، ديگري پوشيده از صد جامه رنگين

زمين و آسمان را

واژگون ، مستانه ميكردم

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

نه طاعت ميپذيرفتم

نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگر ها نيز كرده

پاره پاره در كف زاهد نمايان

سبحه صد دانه ميكردم

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

براي خاطر تنها يكي مجنون  صحرا گرد بي سامان

هزاران ليلي نازآفرين را كو بكو

آواره و ديوانه ميكردم

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان

سراپاي وجود بي وفا معشوق را

پروانه ميكردم

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

بعرش كبريايي ، با همه صبر خدايي

تا كه ميديدم عزيز نابجايي ، ناز بر يك ناروا گرديده خواري ميفروشد

گردش اين چرخ را

وارونه بي صبرانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

كه ميديدم مشوش عارف و عامي زبرق فتنه اين علم عالم سوز مردم كُش

بجز انديشه عشق و وفا، معدوم هر فكري

در اين دنياي پر افسانه ميكردم

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و ،

تاب تماشاي تمام زشت كاريهاي اين مخلوق را دارد

وگرنه من به جاي او چو بودم

يكنفس كي عادلانه سازشي

با جاهل و فرزانه ميكردم

تابحال شده غم تو دلت باشه اما ندونی چه غمی؟!

شده درد بکشی اما ندونی چه دردی؟!

شده فکر کنی اما ندونی چه فکری؟!

شده خواب ببینی بعدش که پاشدی ندونی چه خوابی دیدی؟!

ازین شده ها واس من زیاد اتفاق میفته...

اما این خوابها،دردها،غمهاو فکرها و...

برام معنی یه حس قشنگو داره یه حس خیلی خوب.

حسی که وقتی از خواب پامیشی انگار داری همه چیو از نو شروع میکنی

حسی که وقتی درد میکشی انگار داری روحتو جلا میدی

حسی که وقتی ازتو فکر میای بیرون خنده رو به معنای واقعیش حس میکنی

اره حس قشنگیه حس قشنگ بیاد تو بودن

یاد تو هم برام درده هم غم اما شیرینه شیرین...

میگن خدا خیلی بزرگه یادته خودت همیشه میگفتی

اگر یه چیزو از ته دلم بخوام بهم میده

منکه خواستمت اما نداد این وسط یا دل من دل نبود یا خدای تو خدا...

به خودت افتخارکن

ای سردارفاتح سرزمین احساسم

که سرزمین وحشی احساسم رابه بندکشیده ای وبرقلب و جانم حاکمی

به خودت افتخار کن

قلبی راکه به قیمت سالها تنهایی حفظ کرده ام به نازچشمی تسخیر کرده ای

به خودت افتخار کن

ای حاکم مطلق سرزمین احساسم...

خداوندا!من در کلبه ی حقیرانه ی خود کسی را دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری.من چون تویی دارم وتو چون خودی نداری.

پروردگارا!به من توفیق عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت ودوست داشتن بی آنکه دوست بداند،عنایت فرما.

خدایا!چگونه زیستن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

خدایا!به من توفیق در شکست،صبر درناامیدی،عظمت بی نام،دین بی دنیاوعشق بی هوس عطا کن.

خدایا!توانایی ازآنچه بخشیده ای در قلبم بکار، زیرا من در از دست دادن استادم.

پروردگارا!به من بیاموز،دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند،گریه کنم برای کسانی که هیچگاه غم مرا نخوردند،لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم نکردندوعشق بورزم به کسانی که هرگز عاشقم نیستد.

خداوندا!به هرکس که دوست داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هرکس که دوست داری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است

بارالها!برای همسایه ای که نان مرا ربود،نان

برای دوستی که قلب مرا شکست،مهربانی

برای انکه روح مرا آزرد،بخشایش

و برای خویشتن خویش،آگاهی وعشق پاک می طلبم

خدایا!به من زیستی عطا کن که درلحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کنکه بر بیهودگی اش سوگوار نباشم

خدایا!توچه باشی و چه نباشی من اکنون به توسخت  نیازمنم تنها نیازمندم که تو باشی

پروردگارا!مرا به بزرگی چیزهایی که داده ای آگاه و راضی کن تا کوچکی چیزهایی که ندارم آرامشم را برهم نزند

خدایا!از من بگیر هرآنچه که تورا از من میگیرد

خداوندا!عقیده ام را از دست عقده ام مصون بدار

خداوندا!به من تحمل عقیده مخالف را ارزانی فرما

خداوندا!مگذار انچه را که حق میدانم، به خاطر انچه که بد میدانند کتمان کنم

خدایا!به من ارامش بده تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر بدهم جرات بده تا تغییر بدهم انچه را که میتوانم تغییر بدهم و بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم و مرا فهم ده تا متوقع نباشم دنیا و مردمان مطابق میل من رفتار کنند

خسته ام...

خسته ام از روزهای که بی روح  پشت سرهم میانو میرن...

خسته ام از شبهایی که باید بخواب بگذرونیم...

خسته ام از ساعتی که حتی چند ثانیه واس کامل شدن خودشم کم داره اما داره زور میزنه تا مارو کامل کنه...

خسته ام از زمینی که همش درحال دور زدن خودشه...

خسته ام از اسمونی که هرموقه دلش میخوادمیباره هرموقع نخواد نه...

خسته ام از بارونی که دیگه بوی اون بارونای بچگیمو نمیده...

خسته ام از گل رز آبی مورد علاقم که رنگ لباس مجلسیشو به یادم میاره...

خسته ام از صدای اهنگی که حرف باهم بودنو میزنه...

خسته ام از صداهای دخترونه اطرافم...

خسته ام از صدای اپراتوری که میگه تلفن همراه مشترک مورد نظر خاموش میباشد...

خسته ام از گزارش تحویلایی که هنوزم در حال تعلیقه...

خسته ام از پارکی که داخلش باهم قدم میزدیم و هنوزم بوی اونو میده...

خسته ام از دلواپسی هایی که موقع جواب ندادنش داشتم...

خسته ام از عشقی که هرروز تو سینم داره منو اینورو اونور میکشونه...

خسته ام از قلبی که فقط یه نفرو توخودش جا داده...

خسته ام از خاطراتی که هنوز تو مغزمه و داره عین خوره مغزمو میخوره...

خسته ام از اسم خالکوبی شدش رو بدنم...

خسته ام از حرفایی که نگفته مونده تودلم...

خسته ام از خوابایی که اونو بیادم میاره...

خسته ام از حروف الفبایی که اسمشو میسازه...

خدایا میشه سرمو بذارم رو پاهات؟چشامو ببندم و تو دست بکشی رو موهام و من آروم بخوابم؟

فقط یه چیز تا خوبم نبرده بگم.

خیلی خسته ام دیگه بیدارم نکن...

میدونی دل عاشق درمقابل  دل معشوق بی دل،مثل چیه؟؟؟

دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است.

دلتو میندازی زمین،جلو پای دلبرت. میبینتش سفیدی و پاکیشو میبینه چقدر ظریفه میبینه

که فقط واسه اون میتپه.

فکرمیکنین معشوق بی دل چیکارمیکنه؟

میاد جلو،جلو و جلوتر. به دل عاشقش نگاه میکنه یه قدم جلوترمیزاره

پاشو میذاره روش.فشارش میده وبانهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش میده.

می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه؟

دل عاشقش میشکنه، خردمیشه.نابود میشه .ولی اسیبی به پای معشوق بی دلش نمی رسونه.

پاشو نمیبره و زخمی نمیکنه.بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه میزنه!!